تا کرب و بلا هست ، زمین را عشق است
آه دل همواره غمین را عشق است
هر چند که هیچ است همه ارزش ما
مجنون حسینیم ، همین را عشق است
جابر این جا حرم محترم خون خداست / هر طرف سیر کنی جلوه ی مصباح هداست
غسل از خون جگر کن که مزار شهداست / سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست
گفت ضمایر را بشمار
گفتم من ، من ، من ، من …
گفت فقط من !!!؟؟؟
گفتم آری همگی رفته اند زیارت ارباب و فقط منم که اینجا تنها مانده ام...
کربلایت بار دیگر منزل زینب شده
در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود
بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده
از کودکی به گردن ما شال ماتم است
نابرده رنج ، گنج به ما داده ای “حسین”
یک زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است
این زن صدایش آشناست، ای وای من او ” زینب ” است...