شب
واژه ايست
دو حرفي
اما
پشت هر حرفش
هزاران
واژه در خوابست
چه راحت
چشم
به روي واژه ها
بستي!
_______________________________ _
گُم مي شوم در ناکجاي باران خورده ي هر شب
در کوچه هاي باصفاي چشم هايت
در جاده هاي خيس باران خورده ي هر شب
در جستجوي ردپاي چشم هايت!
_______________________________ _
امشب رها از زمان !
تنها به تو مي انديشم...
آهنگ هاي تکراري !
خاطرات تکراري !
و اشک هاي تکراري !
تکرار در بودن تو که هيچ گاه تکراري نمي شود !
اين بي نهايت من است...
_______________________________ _
بيا اي بي وفاي من
و امشب را فقط امشب
براي خاطر آن لحظه هاي درد
کنار بستر تاريک من ، شب زنده داري کن
که من امشب براي حرمت عشقي
که ويران شد
برايت قصه ها دارم
_______________________________ _
امشب هم شبي است از شبهاي خداست
و من آرامتر از شبهاي ديگر
و سرمست از عطر گلهاي بهار نارنج حياط از تو مي نويسم
باز هم مثل هميشه
براي نوشتن تو را بهانه ميکنم
چه لذت بخش است از تو نوشتن
و چه زيباست براي تو نوشتن
_______________________________ _
دست بر نمي دارد
نمي رود يک امشب بگذارد
سر سنگين به خواب تو
از فراموشي گريه بميرم
کر مي کنم همين چند خط کهنه
خودش يک شعر کامل است
اما ادامه مي دهم
شب همه شب اين سال و ماه بلند
کارم از شمارش شد آمد دريا گذشته است
ديگر از تقسيم خستگي با خويش نيز خوابم نمي برد
چقدر امشب من
باز شبيه شب پيش از اين شب است
_______________________________ _
از خانه بيرون ميزنم اما کجا امشب
شايد تو ميخواهي مرا در کوچه ها امشب!
پشت ستون سايه ها روي درخت شب
مي جويم اما نيستي در هيچ جا امشب؟
ميدانم ، آري نيستي اما نمي دانم
بيهوده مي گردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب ترا بي جستجو مي يافتم اما
نگذاشت بي خوابي به دست آرم ترا امشب
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت