برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشستهای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!
همه آلودهگیست این ایام
برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشستهای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!
همه آلودهگیست این ایام
واپسین نفس
پیش از آنكه واپسین نفس را برآرم، پیش ازآنكه پرده فرو افتد، پیش از پژمردن آخرین گل،
برآنم كه زندگی كنم، برآنم كه عشق بورزم، برآنم كه باشم،
در این جهان ظلمانی، در این روزگار سرشار از فجایع، در این دنیای پر از كینه،
نزد كسانی كه نیازمند منند، كسانی كه نیازمند ایشانم، كسانی كه ستایش انگیزند،
تا دریابم، شگفتی كنم، بازشناسم: كه ام، كه میتوانم باشم، كه می خواهم باشم،
تا روزها بی ثمر نماند، ساعت ها جان یابد، لحظه ها گرانبار شود، هنگامی كه می خندم،
هنگامی كه می گریم، هنگامی كه لب فرو می بندم.
در سفرم به سوی تو، به سوی خود، به سوی خدا، كه راهی است ناشناخته، پرخار، ناهموار،
راهی كه باری در آن گام میگذارم، كه قدم نهاده ام و سر بازگشت ندارم
بی آنكه دیده باشم شكوفایی گلها را، بی آنكه شنیده باشم خروش رودها را، بی آنكه به
شگفت درآیم از زیبایی حیات.
اكنون مرگ میتواند فراز آید، اكنون میتوانم به راه افتم، اكنون میتوانم بگویم كه زندگی كرده ام.
شما که زیبائید تا مردان
زیبایی را بستایند
و هر مردی که به راهی می شتابد
جادویی لبخندی از شماست
و هر مرد در آزادگی خویش
به زنجیر زرین عشقی ست پای بست
عشق تان را به ما دهید
شما که عشق تان زندگی ست!
و خشم تان را به دشمنان ما
شما که خشم تان مرگ است.