دنیل جیکوب ردکلیف (به انگلیسی (Daniel Jacob Radcliffe (زاده ۲۳ ژوئیه ۱۹۸۹ در فولام، لندن) یک بازیگر انگلیسی است که برای بازی در نقش هری پاتر در سری فیلمهای هری پاتر شناخته شدهاست. این فیلمها از روی سلسله رمانهایی به همین نام ساخته شده که توسط جی کی رولینگ نوشته شدهاست.
نام اصلی : دنیل جیکوب ردکلیف
زمینه فعالیت : بازیگر
ملیت : انگلستان
تولد : ۲۴ ژوئیهٔ ۱۹۸۹
لندن، انگلستان
سالهای فعالیت : ۱۹۹۹ تاکنون
وبگاه رسمی : www.danradcliffe.co.uk
زندگی
کودکی
دنیل تک فرزند آلن جیکوب ردکلیف و مارسیا گریشام (یک بازیگردان که در چند فیلم از بی بی سی نیز همکاری داشتهاست) است.
در سن ۵ سالگی علاقه خود را به بازیگری ابراز کرد. در دسامبر سال ۱۹۹۹ اولین فیلم خود را در برای بی بی سی در نقش دیوید کاپرفیلد اجرا کرد.
فعالیتها
در سال ۱۹۹۹ او برای بازی در سری فیلمهای هری پاتر انتخاب شد که از روی داستان موفقی از جی کی رولینگ نوشته شده بود.
اولین فیلم او هری پاتر و سنگ جادو سال بعد از آن نمایش داده شد که از نظر مالی نیز موفقیتآمیز بود.
در سال ۲۰۰۱ در فیلم هری پاتر و تالار اسرار در این نقش دوباره ظاهر شد.
او همین نقش را در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ در فیلمهای هری پاتر و زندانی آزکابان و هری پاتر و جام آتش ادامه داد که در تمام دنیا موفقیتی دیگر در سری فیلمهای هری پاتر بود.
فیلم دیگر ردکلیف هری پاتر و محفل ققنوس است که در سال ۲۰۰۷ به نمایش عمومی درآمد.
جدیدترین و در واقع آخرین نسخه از سری هری پاتر در دو قسمت (قسمت اول در سال ۲۰۱۰ و قسمت دوم در سال ۲۰۱۱)با نام یادگاران مرگ به نمایش درآمد.
همچنین در سال ۲۰۱۲ در فیلم زن سیاهپوش (فیلم ۲۰۱۲) ایفای نقش کرد.
زندگی شخصی
دنیل ردکلیف در یک مصاحبه در سال ۲۰۱۲ اظهار داشت: «من هیچگاه ایمان [دینی] نداشتهام. من دربارهٔ خودم مثل یک یهودی و ایرلندی فکر میکنم با وجود اینکه در حقیقت انگلیسیام. فکر میکنم پدرم به خدا اعتقاد داشت. در مورد مادرم هم مطمئن نیستم،اما من اعتقاد ندارم. من با دین یا هر چیزی که میگوید: «ما همهٔ جوابها را داریم» مشکل دارم، چون چیزی مثل «همهٔ جوابها» اصلاً وجود ندارد. ما پیچیده هستیم. ما همیشه در مورد مسائل مختلف نظرمان را تغییر دادهایم. مذهب هیچ جایگاهی برای پیچیدگی انسانیت باقی نگذاشته است.»
او همچنین گفتهاست: «من یک بیخدا هستم، و هرگاه مذهب در قانون تأثیرگذار شود یک بیخدای مبارز خواهم شد.»
او دوران ابتدایی را در مدرسه خصوصی ساسکس درس خواندهاست و در سال ۲۰۰۶ در مدرسه همگانی شهر لندن به ادامه تحصیل مشغول بود.
وی از دو سگ به نامهای بینکا و ناگت نیز نگهداری میکند.
او در سالهای ۲۰۰۷ به عنوان ثروتمدترین نوجوان انگلیس شناخته شد.
او گیتار باس مینوازد و از طرفداران سبک راک است و به گروههای بیتلز و آرکتیک مانکیز گوش میدهد.
همینطور که از طرفداران کلوب فوتبال فولهام است و از تماشای مسابقات ماشین رانی فرمول یک نیز لذت میبرد.
او برای گذراندن وقت، تنیس روی میز و بازی رایانهای همراه دیگر دوستانش استفاده میکند.
هم اکنون، درآمد او در حدود ۳۰ میلیون پوند است که یکی از پولدارترین جوانان انگلستان است.
دنیل در مکانی به نام خانه دلمزا عضو است تا طرفدارانش به جای کادو تولد به این مرکز کمک کنند.
او به تازگی اعلام نمودهاست که از کودکی دچار بیماری دیسپراکسیا بوده است.
جایزهها
جوایز
۲۰۰۶
بهترین بازیگر سال ۲۰۰۶
۲۰۰۵
بهترین بازیگر جوان سال ۲۰۰۵
۲۰۰۴
ستاره ی کودک سال۲۰۰۴
بهترین بازیگر مرد موفق سال ۲۰۰۴
بهترین بازیگر تاریخ در سال ۲۰۰۴
جوان ترین استعداد سال ۲۰۰۴
بهترین بازیگر فیلم در سال ۲۰۰۴
بهترین ستاره ی فیلم در سال ۲۰۰۴
۲۰۰۳
بهترین بازیگر جوان سال ۲۰۰۳
بهترین بازیگر سال ۲۰۰۳
بهترین بازیگر تاریخ در سال ۲۰۰۳
۲۰۰۲
نامزد جایزه ی بهترین فرد سال
برنده ی جایزه ی بشقاب طلایی
بازیگر برجسته استعدادهای جدید و برنده ی جایزه ی Sir James Carreras
۲۰۰۱
نامزد جایزه ی کشف جوانان مرد سال
برنده
۲۰۰۶
Best Actor)Cine Awards, بلژیک)
۲۰۰۵
Best Young Actor) SyFy Portal's SyFy Genre Awards)
۲۰۰۴
Top 10 Child Stars) RTL Television, آلمان)
Best Breakthrough Male Actor) Star Channel Star Awards, ژاپن)
Best Junior Achiever) for viewers' favorite under-16 guest on the show Relly Awards)
Young Talent of the Year (آیتیوی Celebrity Awards)
Best Movie Actor) K-Zone Kids Awards, فیلیپین)
Best Film Star/Actor) Dutch Kids Choice Awards)
۲۰۰۳
Best Young Actor) SyFy Portal's SyFy Genre Awards)
Best Actor) Roadshow Cinema Grand Prix Awards, ژاپن)
Best Junior Achiever) for viewers' favorite under-21 guest on the show Relly Awards)
۲۰۰۲
Person of the Year) Time For Kids)
Targa d'Oro) "Gold Plate", دیوید دی دوناتلو)
Outstanding New Talent) Sir James Carreras Award for the Variety Club Showbusiness Awards)
۲۰۰۱
آدام ریچارد سندلر (به انگلیسی: Adam Richard Sandler) (زاده ۹ سپتامبر ۱۹۶۶) کمدین، خواننده، فیلمنامه نویس و تهیه کننده آمریکایی است.
نام اصلی : آدام ریچارد سندلر
ملیت : آمریکایی
تولد : ۹ سپتامبر ۱۹۶۶
نیویورک سیتی
پیشه : بازیگر
سالهای فعالیت : -۱۹۸۷ تاکنون
همسر(ها) : جکی سندلر
فرزندان : دو فرزند
زندگی هنری
سندلر پس از حضور موفق در یک برنامه زنده تلویزیونی به نام saturday night live در چندین فیلم هالیوودی حضوری موفق داشت به طوری که مجموع این فیلمها فروشی در حدود ۱۰۰میلیون دلار آمریکا داشت.
برخی از آثار معروف سندلر عبارتند از آقای دیدز (۲۰۰۲)، پنجاه قرار اول (۲۰۰۴)، کلیک (۲۰۰۶) و تو سر به سر زوهان نمیذاری (۲۰۰۸) و قصههای وقت خواب (۲۰۰۸).
رابین مک لورین ویلیامز (به انگلیسی Robin McLaurin Williams) بازیگر و کمدین آمریکایی (زاده ۲۱ ژوئیه ۱۹۵۱) می باشد.
نام اصلی : رابین مک لورین ویلیامز
ملیت : ایالات متحده آمریکا
تولد : ۲۱ ژوئیهٔ ۱۹۵۱
شیکاگو, ایلینوی
والدین : رابرت فیتزجرالد ویلیامز
پیشه : بازیگر
سالهای فعالیت : ۱۹۷۲-تاکنون
وبگاه رسمی : www.robinwilliams.com
جوایز گلدن گلوب
برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی
زندگی
او در شیکاگو به دنیا آمد و بزرگ شده میشیگان است.
پدر او رابرت فیتزجرالد ویلیامز از نژاد انگلیس و ولز و ایرلند است.
زندگی هنری
فعالیتهای او بیشتر در سینما٬تلویزیون و تئاتر میباشد.
او با اجرای نقش در مجموعه تلویزیونی مورک غریبه به اوج شهرت دست یافت.
افتخارات
او همچنین برنده جایزه اسکار، گلدن گلوب و گرمی است.
فیلمشناسی
• شب در موزه: نبرد اسمیتسونین – (۲۰۰۹)
• شب در موزه – (۲۰۰۶)
• آر وی – (۲۰۰۶)
• رباتها – (۲۰۰۵)
• یک ساعت عکاسی – (۲۰۰۲)
• بیخوابی – (۲۰۰۲)
• مرد دویست ساله – (۱۹۹۹)
• پچ آدامز (۱۹۹۸)
• ویل هانتینگ خوب – (۱۹۹۷)
• دوستان – (۱۹۹۷)
• هملت – (۱۹۹۶)
• جومانجی – (۱۹۹۵)
• خانم دابت فایر – (۱۹۹۳)
• علاالدین (کارتون، دوبلر) – (۱۹۹۲)
• مرگ دوباره – (۱۹۹۱)
• بیداریها – (۱۹۹۰)
• انجمن شاعران مرده – (۱۹۸۹)
• ملوان زبل – (۱۹۸۰)
• به دام انداختن
• چه رویاها میآیند
• شاه ماهیگیر
• رئیس جمهور بعدی
طناز طباطبایی متولد سال ۱۳۶۲ در تهران می باشد . طناز طباطبایی فارق التحصیل کارگردانی تئاتر می باشد . طناز طباطبایی با شرکت در کلاسهای آزاد بازیگری خود را به جامعه بازیگری معرفی کرد . طناز طباطبایی در حالی که هنوز ۱ ماه از شروع کلاسهای بازیگری اش نگذشته بود برای بازی در فیلم جوانی انتخاب شد.
طناز طباطبایی اولین بازی خود را در سال ۸۰ در فیلم جوانی انجام داد . از فعالیت های دیگر طناز طباطبایی میتوان به نقاشی و موسیقی اشاره کرد که مدتی مشغول به این هنر ها بود . ضمن اینکه گیتار هم مینوازد .
آثار طناز طباطبایی …
فیلم ها :
سال تولید نام فیلم کارگردان
۱۳۸۳ دیشب بابا تو دیدم آیدا رسول صدرعاملی
۱۳۸۵ چهارانگشتی سعید سهیلی
۱۳۸۶ دماغ(تله فیلم) -
۱۳۸۶ جعبه موسیقی(اکران نشده) فرزاد موتمن
۱۳۸۷ میزاک حسینعلی لیالستانی
۱۳۸۷ پسرتهرونی کاظم راست گفتار
۱۳۸۷ صداها فرزاد موتمن
۱۳۸۸ طهران تهران (اپیزود:سیم آخر) -
۱۳۸۹ مرهم علیرضا داودنژاد
۱۳۸۹ سرسپرده بهمن گودرزی ۱۳۸۹ سیب من بهرام بهرامیان
۱۳۹۰ گرازش یک جشن ابراهیم حاتمی کیا
۱۳۹۰ شب زده(تله فیلم) فرزاد موتمن
مجموعه های تلوزیونی :
نام مجموعه سال
گریه ۱۳۸۰
در چشم باد ۱۳۸۴
میوه ممنوعه ۱۳۸۵
پرانتز باز ۱۳۸۸
تــئاتر :
سال نام تئاتر کارگردان
۱۳۹۰ درس داریوش مهرجویی
۱۳۹۰ کمی تاب بخوریم آروند دشت آرایی
جوایز و افتخارات :
برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن از سومین جشن منتقدان برای بازی در فیلم “صداها” – ۱۳۸۸
برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن از پنجمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم “مرهم” – ۱۳۹۰
بهترین بازیگر زن کمدی تلویزیونی در سال ۱۳۸۸
بیوگرافی عادل فردوسی پور:
عادل فردوسی پور در مهرماه ۱۳۵۳ در محله شهر آرا تهران متولد شد. عادل فرزند نخست خانواده است و یک خواهر و یک برادر نیز دارد.
پدرعادل فردوسی پور از اهالی رفسنجان و کرمانی الاصل است. عادل فردوسی پور دوران دبستان را در مدرسه "ذوقی" گذراند. عادل فردوسی پور از همان زمان علاقه اش به فوتبال نیز نمود پیدا کرد، علاقه ای که بعدها خانواده را نگران کرد. عادل فردوسی پور دوره راهنمایی را در مدرسه طالقانی گذراند و چهارسال دبیرستان را به مدرسه البرز رفت و با معدل ۱۸ دیپلم گرفت.
عادل فردوسی پور علاقه زیادی به نشریات ورزشی داشت؛ تمام امید و آرزویم مجله "دنیای ورزش" یا "كیهان ورزشی" بود كه هر هفته برای بدست آوردنش كلی تلاش می كردم. خانواده عادل فردوسی پور اهل فوتبال نیستند، عادل در این باره گفته است که "هضم این موضوع که من فوتبال را دوست دارم برای خانواده ام بسیار دشوار بود، با التماس پدرم چند باری مرا به استادیوم برد، اما موضوع آن بود که آنها اصلا به فوتبال علاقه ای نداشتند."
عادل فردوسی پور،همزمان با آغاز دوره دبیرستان به دلیل علاقه فراوانی که به زبان انگلیسی داشت به یادگیری زبان پرداخت. با ورود به دانشگاه شریف در رشته مهندسی صنایع، توانست یادگیری زبان انگلیسی را نیز ادامه دهد و در سال سوم دانشگاه انگلیسی را بخوبی فرا بگیرد. عادل فردوسی پور تحصیل را در دانشگاه شریف تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته صنایع ادامه داد و در همان دانشگاه به تدریس زبان تخصصی مشغول شد.
عادل فردوسی پور فوتبال را دوست دارد و خوب نیز بازی می کند. شعر دوست نیز هست و با سپهری میانه ای دارد.
"راستی اگر سهراب سپهری زنده بود، می توانست در برنامه "نود" به عنوان یك كارشناس حاضر باشد. حیف شد!" او در سال ۱۳۸۴ با گروه اجرایی نمایش "فنز" به نویسندگی و کارگردانی محمد رحمانیان همکاری کرد. نمایش "فنز" درباره یک خانواده انگلیسی بود که همگی از طرفداران متعصب تیم منچستر یونایتد بوده و پرویز پرستویی در این نمایش نقش برادر بزرگ تر را ایفا می کرد که گزارشگر رادیو بود و عادل نیز به جای او گزارش انگلیسی می کرد.
از روزنامه نگاری تا اجرای برنامه توسط عادل فردوسی پور
عادل فردوسی پور فعالیت رسانه ای خود را در سال ۱۳۷۲، با روزنامه نگاری در اولین روزنامه ورزشی کشور، روزنامهٔ ابرار ورزشی به سردبیری اردشیر لارودی آغاز کرد. در آن زمان، سال سوم مهندسی بود.
خود عادل فردوسی پور در این باره می گوید: "اردشیر لارودی در رابطه با حیطه کاری ام پرسید و پاسخ دادم ترجمه. متنی به دستم داد. صبح فردای آن روز کارم را تحویل دادم و از چند روز بعد کار را شروع کردم." بزرگترین علاقه مندی اش حضور در صدا و سیما بود، وی در این باره می گوید: "n بار تست دادم تا در نهایت قبول شدم.
آخرین باری که تست دارم اواخر سال ۱۳۷۳ بود. اوایل هم پاسخ مثبت بود، اما می گفتند صدات جوان است و پخته نیست."
پس از چندین آزمون به صدا و سیما راه یافت اولین بار در سال ۱۳۷۴ در جریان بازی فوتسال جام رمضان صدایش از صدا و سیما پخش شد.
عادل فردوسی پور در ابتدا به گزارش برنامه منتخب ورزشی پرداخت و با گزارش بازی ها در جام جهانی ۹۸ به شهرت رسید. آن زمان کسی اسم فردوسی پور را نمی دانست، درباره اش می گفتند "همان مجری که می داند شب قبل بازیکنان لیورپول چه خورده اند!" فردوسی پور به روز بود و اطلاعات تازه ای داشت، اسامی بازیکنان خارجی را درست تلفظ می کرد و در شیوه گزارشگری و خواندن اسامی، در صدا و سیما تحولی ایجاد کرد.
هوشنگ نصیرزاده درباره عادل فردوسی پور می نویسد: " عادل فردوسی پور جوانی است قد بلند، عاشق فوتبال، بسیار کم رو و خجالتی، سر به زیر، کم حرف، طرفدار انتقاد، نوگرا و دارای خانواده اصیل و معتقد به اصول."
مازیار ناظمی در باره حضور عادل فردوسی پور در صدا و سیما می نویسد: "اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۷۵ بود که به عنوان گوینده و تهیه کننده در گروه ورزش شبکه سه سیما فعالیت داشتم یادم می اید جوان قد بلند و موفرفری آمده بود ( عادل فردوسی پور )که تست گزارشگری فوتبال بدهد. کلی مجلات "ورد ساکر" هم زیر بغلش بود و قرار شد روی یکی از فوتبالهای اروپائی صدا بگذارد وقتی کارش را شروع کرد به حدی صدایش بد و اجرایش مشکل داشت که همه می خندیدند.
کمتر کسی از بچه های حاضر در آن زمان فکر می کردند عادل فردوسی پور بتواند با جواد خیابانی که برای خودش اسم و رسمی بهم زده بود، رقابت کند و در نهایت هم او را کنار بزند. گزارشگری تنیس، مسابقات اتومبیلرانی، نوشتن اطلاعات لازم برای برخی گزارشگران قدیمی تر و کم کم وارد شدن به عرصه گزارشگری فوتبال مسیری بود که عادل در سیما طی کرد."
درباره کمک همکارانش به پرسپولیس می گوید: "سعی كرده ام از همه آنها چیز یاد بگیرم؛ از وارث، شفیع، كوتی و بهروان گرفته تا جواد خیابانی كه خیلی به من كمك كرد. و حتی همكاران نسل جدید مثل آقای علیفر، مزدك[میرزایی]، پیمان[یوسفی] و بقیه."
اگر برنامه های ورزشی صدا و سیما را در خاطر مرور کنیم، از جام جهانی ۹۸، عادل فردوسی پور مهمترین بازی های ایران را به همراه جواد خیابانی گزارش کرده، هرچند که این روزها، حرفه ای گری اولی موجب کسادی کار دومی شده است.
عادل فردوسی پورمی گوید طرفدار هیچ تیمی نیستم، با جوی که ایران دارد نمی شود طرفدار تیمی بود. اما به لیورپول انگلیس از قدیم علاقه داشته است.
وقتی برنامه "نود" توسط عادل فردوسی پور کلید خورد
کلید خوردن برنامه نود توسط عادل فردوسی پور : عادل فردوسی پور در سال ۷۸، طرحی را از روی یک برنامه پر مخاطب ایتالیایی ارائه داد که در خرداد همان سال در قالب برنامه ۹۰ ارائه شد، برنامه ای که شهرتی برای او به ارمغان آورد.
عادل فردوسی پور درباره برنامه "نود" می گوید: "ماهیت برنامه "نود" نقد و بررسی بازی های لیگ و اتفاقات پیرامون فوتبال است. نمی توان اصل آن را تغییر داد." فردوسی پور متاهل است و از نظرات همسرش در خصوص برنامه بهره می گیرد. او از نظرات دیگران استقبال می کند، اما برای برنامه اش اسلوبی دارد.
داور پیشکسوت فوتبال ایران درباره عادل فردوسی پور می گوید: "عادل فردوسی پور سعی می کند برنامه نود را به هیچ کس و هیچ چیز نفروشد و از بهترین دوستش هم انتقاد می کند. او مهارت دارد که وارد ماجراهایی شود که برای افکار عمومی جالب است و متخصص کشیدن مو از ماست است."
عادل فردوسی پور همزمان با برنامه نود بزرگ شد و با آغاز دوره لیگ برتر فوتبال و برنامه های هفتگی اش که به تحلیل رویدادهای ورزش فوتبال کشور می پرداخت، چهره شد. آنچنان که برنامه های عادل تاثیر مستقیمی در تیم های مطرح کشور، فدراسیون و تربیت بدنی داشت.
عادل فردوسی پور در این سال ها همیشه یک روند رو به رشد را طی کرده و سعی کرده به خطوط قرمز احترام بگذارد. به قول خودش هرگاه که کسی نیز به این خطوط احترامی نگذارد، پرچم می زنم و بالا و پایین می پرم.
در این سال ها که برنامه "نود" را ارائه می دهد، در استودیوی شماره ۱۴ به اجرای برنامه می پردازد، استودیوی کوچکی که به یمن دستگاه های دیجیتالی بسیار بزرگ به نظر می رسد.
معمولا در زمان تعطیلی لیگ، برنامه نود نیز تعطیل است. سرقفلی "نود" نیز به نام عادل فردوسی پور زده شده، هرچند که تاکنون چهار بار مزدک میرزایی و رضا جاودانی به جای او ایفای نقش کرده اند، اما کسی آن ها را به یاد نمی آورد، همه نود را به نام فردوسی پور می شناسند.
عادل فردوسی پور از زبان خودش
اصلا فوتبال تمام زندگی منه». همسر عادل فردوسیپور شرایط را پذیرفته: «او کاملا پذیرفته که قراره با کی زندگی کنه. من کار خودم رو میکنم و برایم خیلی جدیه. هر اتفاقی بیفته من باید فوتبالم رو ببینم. همه هم میدونن وقتی فوتبال میبینم، نباید کاری به کار من داشته باشن».
فیلم دیدن عادل فردوسی پور
یکی از علاقهمندیهای سابقش سینما بوده. البته الان تنها علاقهمندیاش«۹۰» و فوتبال است و بس. شاید هم دیگر حوصلهاش را ندارد که به سینما برود؛ «نه دیگر! اصلا حوصلهاش رو ندارم. واقعا نمیتونم بشینم پای تلویزیون و یه فیلم رو تا آخر ببینم».
کلاسهای زبان عادل فردوسی پور
زبان انگلیسی! علاقه عجیبی به زبان داشت. از کلاس اول دبیرستان در کلاسهای زبان نامنویسی کرد. سال آخر دبیرستان به خاطر کنکور، زبان را رها کرد اما بعدا وقتی برگشت، تا پایان کار را ادامه داد. سال سوم دانشگاه، زبان تمام شد: «کلاسهای استادیاش رو هم قبول شدم اما کارم تو تلویزیون بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم نرم»
دشمنان نود (عادل فردوسی پور ) چه کسانی هستند؟
ــ علی پروین محافظه کار با عادل فردوسی پور
از دیرباز باعادل فردوسی پور مشکل داشته، جمله "عادل را دوست دارم اما برنامه هایش را نه!" در دهه هفتاد از قول پروین بر زبان همه بود. اما این روزها رابطه ی خوبی بین این دو برقرار است.
ــ علی دایی؛ علیه عادل فردوسی پور
در بازی آخر ایران در جام جهانی با جمله عادل فردوسی پور تحت عنوان "خداحافظ علی دایی؛ خداحافظ جام جهانی." مشکلات آغاز شد. در زمانی که دایی مربی سایپا بود وی تلویحا برنامه ۹۰ و مجری اش عادل فردوسی پور را متهم کرد به اینکه آنها نمی خواهند ما قهرمان شویم. فردوسی پور در باره دایی می گوید او فکر می کند همه با او دشمن هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
ــ امیر قلعه نوعی؛ منتقد عادل فردوسی پور
عاددل فردوسی پور اینقدر از وی انتقاد کرد و اینقدر دلایل ماندنش را در نیمکت مربی گری استقلال پرسید که سرانجام قلعه نوعی در اظهار نظری گفت که عادل کارشناس فوتبال نیست، او در زمان مدرسه پینگ پونگ بازی می کرده!
ــ معمولا سیستم داوری کشور شاکی از عادل فردوسی پور
با برنامه "نود و عادل فردوسی پور" مشکل دارند، اما همین که بازنشسته شدند یا از کار برکنار، تلاش دارند تا نظرات شان را در برنامه به سمع عموم برسانند.
ــ مسئولین فدراسیون و لیگ مخالف عادل فردوسی پور؛
کم و بیش با برنامه "نود و عادل فردوسی پور" مشکل دارند. سیستمی که سال هاست پاسخگو نبوده و هم اینک نیز ریاست اش نیز پاسخگو نیست، فشار بر خود احساس می کند اگر از او بازخواست شود، مجموعه فدراسیون و مدیران ارشد تربیت بدنی نیز همین گونه اند...
شاهرخ استخری فارق التحصیل مهندسی صنایع می باشد. وی پس از اتمام تحصیلات آکادمیک خود با حضور در تئاتر اسب ها به کارگردانی محمد رحمانیان در سال ۸۲-۱۳۸۱ گام بر عرصه ی هنــر نهاد و سپس یک دوره ی بازیگری زیر نظر مهتاب نصیرپور و پیام دهکردی و هدایت هاشمی گذراند. وی با تله فیلم “تلــخون” ساخته علیرضا امینی به طور حرفه ای وارد عرصه بازیگری شد و پله به پله از “پریدخت” گرفته تا “مثل هیچ کس” و سپس “ماه عســل” و نقطه ی عطف همه ی فعالیتهایش که سریال “دل نوازان” است و بعد از آن “فاصلهها” جایگاه خویش را در میان مخاطبانش یافت.
استخری در سریال “دل نوازان” ساخته پیشین حسین سهیلی زاده ایفاگر نقش بهزاد بود و این آشنایی سبب شد تا در سریال “فاصلهها”، نقش سعید را بازی کند. او میگوید: مسیر هنری ام با بازی در سریال “دل نوازان” تغییر کرد. البته ورودم به دنیای بازیگری را مدیون علیرضا امینی هستم.
فکر میکردم تو همدردی!
ولی نه!
تو هم دردی !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نشسته ام....
_ کجا؟
کنار همان چاهی که تو برایم کندی....
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همیشه به من میگن مثل بچه ی آدم رفتار كن...... من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل!؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گریه" تر "میکنه
باید مهربان "تر" میشدی
گناه نامهربانیت به گردن گریه نینداز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم
اما
نقطه.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
این بار تو بگو دوستت دارم
آسمان را گفته ام به زمین نیاید !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه فرق می کند وسوسه سیب یا حوا ... برای کسی که آدم نیست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زنگ زدند؛ رفتگر محله بود. گفت: ((آقا این عکس رو دیشب توی زباله های شما پیدا کردم.)) عکس تو بود.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سیگارت را با او روشن کن
تکلیفت را با من !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
می خواهم گیاه خوار شوم از دستت....بس که مرا خر فرض کردی!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جلو کوه داد بزنی محبت بر میگرد محبت!
تو از سنگم کمتری؟؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سعی کن در زندگی یکرنگ باشی ، فرش هزار رنگ را همه زیر پا می اندازند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همدیگر را دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم
غافل از اینکه زمین گرد است و باز به هم خواهیم رسید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خواب هایت را با که شریک میشوی
اما هنوز
شـریک تمام بیخوابی های من تـویی !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خیلی سخته غمخوار کسی باشی که خودت بزرگترین غمش هستی !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چقدر دلم هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری...!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ارزان تـر از آنچــه فکرش را بکنی بودی ؛
امـــا برای من .. گران تمــام شدی!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من خود،به تو پرِ پرواز دادم،
اما...
به همه گفتم درب قفسش باز بود و...
پرید...
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
رفته ای ؟؟؟
بعضی ها بهش میگن قسمت
اما من تازگیها بهش میگم به درک !!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
هر چیزی زیادیش دل رو میزنه ، زیاد دوستت داشتم …
هروقت حرف دلمو زدم ، دلتو زدم !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
بــــــــــــــــــعضی ها را در جوب بایــد شــست
تــا لــجن ها هَمه خوشحــال شــوند کــه
کــَـثیف تـــر اَز خوُدشــان هَم هــَست
* * * * * * * * * * * * * * * * *
در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد ….
اکنون نه مشترک هستی ؛
نه مورد نظر … !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
زخــمهـایــم به طعنـه مـی گــوینــد : دوستــانــت ، چـــقدر بـــانمـــک انـــد…..
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نترس جانم!
ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست
تو دروغت را بگو
* * * * * * * * * * * * * * * * *
آنان که “عوض” شدنشان بعید است، “عوضی” شدنشان قطعی است… شک نکن !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست …
* * * * * * * * * * * * * * * * *
اســـــمتـــ چـــه بود؟؟؟
می خواهــــم بن بـــســتــ های زنــدگـــیــم را ...
به نامتـــــــ كنم ...
* * * * * * * * * * * * * * * * *
آدما به بدی وقتایی كه ازشون ناراحتیم نیستن
به خوبی لحظه هایی كه باهاشون خوش میگذرونیم هم نیستن
* * * * * * * * * * * * * * * * *
“حوا” که باشی بعضی ها “هوا ” برشان می دارد که “آدمند ” !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ وقت، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم…!
آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها…
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
تو را من “تو” کردم
وگرنه “او” هم زیادت است
پس اینقدر برایم ،شما,شما نکن…
* * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش نـــارو هم مثل لایک زدنــــی بود…
میـــزدم میزدی ….
نمیــــزدم نمیزدی …
بیوگرافی مهران احمدی (شکیب)
مهران احمدی متولد 1352 در تهران میباشد. وی در کودکی به نیشابور کوچ کرده و در نوجوانی دوباره به زادگاهش تهران برگشته است. احمدی کارش را از سال 1368 و با تئاتر نیشابور شروع کرد. در تهران هم تئاترهای موفقی را مانند «چند و چون به چاه رفتن چوپان» که در جشنواره فجر آن سال 9 جایزه گرفت، روی صحنه برد. «محاکمه ژاندارک» با آقای داریوش مختاری، «آسیدکاظم» و... از دیگر کارهایی است که او در آنها به ایفای نقش پرداخته است. در سال 75 اولین کار تلویزیونی اش به نام «جدال با سرنوشت» و بعد از آن سریالهای تلویزیونی دیگری از جمله «تنها در تاریکی» را کار کرد. از آنجایی که فیلمهای «آدم» (١٣٨۵) ساخته عبدالرضا کاهانی و «آن جا» (1387) ساخته عبدالرضا کاهانی اکران عمومی نشده اند، فیلم «بیست» ساخته عبدالرضا کاهانی و محصول 1387 اولین فیلم اوست که به صورت جدی به نمایش درآمده است. ایشان در کارنامه خود هشت فیلم کوتاه و یک فیلم داستانی بلند به نام «کلکسیونر » را کارگردانی کردند.
از جمله افتخارات مهران احمدی، نامزدی سیمرغ بلورین سی و یکمین جشنواره فیلم فجر برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در فیلم «روز روشن» (1391) ساخته حسین شهابی، و در سال 1389 تندیس زرین چهارمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در فیلم «هیچ» میباشد.
مهران احمدی در سریال ها و فیلم های زیادی با ایفای نقش پرداخته است که در لیست زیر میتوانید با کارهای وی آشنا شوید .
آوای باران(۱۳۹۲)
پایتخت (۱۳۹۱)
مهر آباد (۱۳۹۱)
سیزده (۱۳۹۱)
تا ثریا (۱۳۹۰)
یاد آوری (۱۳۹۰)
بغض (۱۳۹۰)
یک خانواده محترم (۱۳۹۰)
آلزایمر (۱۳۸۹)
اسب حیوان نجیبی است (۱۳۸۹)
سیزده ۵۹ (۱۳۸۹)
صدای پای من (۱۳۸۹)
خوابهای دنبالهدار (۱۳۸۸)
هیچ (۱۳۸۸)
آن جا (۱۳۸۷)
بیست (۱۳۸۷)
خواب است پروانه (۱۳۸۷)
آدم (۱۳۸۵)
بیوگرافی هومن برقنورد
هومن برقنورد از جمله افرادی است که رؤیای بازیگریاش خیلی زود به حقیقت تبدیل شد. برقنورد در ابتدای سالهای جوانیاش با تئاتر و بازیگری آشنا شد و خیلی زود به جمع بازیگران تئاتر پیوست. او با تلاش مداومش حدود بیست سال صحنههای تئاتر کشور را در نوردید تا آنکه با مجموعه «بیداری» به کارگردانی بهرام عظیمپور راهی تلویزیون شد. گفتوگوی ما با هومن برقنورد به بهانه بازی متفاوتش در مجموعه «ساختمان پزشکان» است؛ گرچه برقنورد معتقد است بازی متفاوتی ارائه نکرده و همچنان به راه همیشگی خودش ادامه داده است.
هومن برقنورد یکی از خوششانسترین بازیگرانی است که بازیگری را خیلی زود تجربه کرد و حدود بیست سال فقط در صحنههای تئاتر خوش درخشید.
این مسیر از رؤیا تا واقعیت چطور بود؟
در اینباره با شما موافقم. من در عرصه بازیگری خیلی خوششانس بودم و به خاطر این مسئله خودم هم خوشحال هستم. در دوران کودکی و نوجوانی به همراه خانواده، همیشه به تئاتر میرفتیم. به هر حال خانوادهام به تئاتر علاقهمند بودند و من هم همیشه همراه آنها به تماشای تئاتر میرفتم و جزو تماشاچیان تئاتر به حساب میآمدم. تا اینکه هجده ساله بودم که به همراه خانواده برای تماشای تئاتر «مریم و مرداویج» رفتیم و این تئاتر روحیه مرا تغییر داد. انگار تلنگری به من خورد و حس کردم چه اندازه بازیگری را دوست دارم و بازیهای خوب آن روزهای این تئاتر روی من تأثیر مثبت گذاشت.
خلاصه آنکه «مریم و مردآویج» مرا بازیگر کرد و من وارد عرصه تئاتر شدم و به جرأت میتوانم ادعا کنم که این تئاتر، زندگی مرا تغییر داد و روحیه بازیگری را در من زنده کرد.
چه کسی شمّ بازیگری شما را کشف کرد؟
اولین کار تئاتریام را در سال 1367 انجام دادم و آقای جعفری مرا به این عرصه وارد کرد و بعد از مجید جعفری، بزرگان دیگری هم روی کار من تأثیرگذار بودند. منوچهر نوذری، آقای میری، علی تقوایی، سعدی افشار و اصغر سمسارزاده که با آنها کار کردهام و از آنها یاد گرفتهام.
هومن برقنورد بازیگر طنز است؟
اول من یک بازیگرم؛ گرچه در کارهای طنز بسیاری هم بازی کردهام؛ مثل مجموعههای «اشکها و لبخندها» حسن فتحی، «مسافرخانه سعادت»، «توی گوش سالمم زمزمه کن»، «باغ شیشهای» و... که همگی طنز بودند و البته «ساختمان پزشکان» که فکر میکنم در حدود 45 قسمت از این مجموعه تلویزیونی در نقشی طنز بازی کردهام. اما در نهایت من یک بازیگر هستم و نقشهای جدی بسیاری هم داشتهام که همه آن نقشها را هم دوست دارم.
هومن برقنورد اهل شوخی و طنزپردازی در زندگی عادی هست؟
بله، تا آنجا که دیگران فکر نکنند من دیوانه هستم، مزاح میکنم اما به هر حال اعتقاد دارم که هر چیزی باید جای خودش باشد. به اقتضای فضا و آدمهایی که اطرافم هستند، شوخی میکنم.
از کدام بازیگر طنز تأثیر گرفتهاید و به طور کلی اهل فیلم دیدن هستید؟
نه، من اصلاً اهل فیلم دیدن نیستم، شاید اولین و آخرین بازیگری باشم که چندان انگیزه فیلم دیدن ندارد. من خیلی وقتها کتاب میخوانم که البته یک سالی است که وقت نکردهام کتاب بخوانم.
مگر میشود یک بازیگر نه کتاب بخواند و نه فیلم ببیند.
بله، میشود. من فقط بازی میکنم و همه تجربیاتم را از بازیهای خودم به دست میآورم و نکته مهم دیگر، آن است که تماشاگران هم روی تجربیاتی که من به دست میآورم، تأثیر میگذارند.
همین بده ـ بستان بین شما و مخاطبتان میتواند کافی و راضیکننده باشد؟
من تاکنون نتیجه گرفتهام، اما اگر وقت کنم حتماًً فیلم هم میبینم. کدام مردی از فیلم دیدن بدش آمده که من دومیاش باشم.
بر چه اساسی یک پیشنهاد را قبول میکنید؟
من به آدمها نگاه میکنم. آنها برای من مهم هستند و اگر بدانم کسی انسانیت به خرج میدهد، من تا آخرین نفس، انرژیام را صرف میکنم. در وهله بعدی نیز به متن و نقش نگاه میکنم.
در مورد مجموعه «ساختمان پزشکان» چطور؟
آقای مهیندوست، دوست عزیز من است که برای «ساختمان پزشکان» از من دعوت کرد. من در آن زمان بیست روز در لاهیجان کار داشتم، بعد پیمان قاسمخانی به من زنگ زد و گفت اشکال ندارد، بعد از اینکه کارت تمام شد بیا و من بعد از بیست روز رفتم. گرچه پیمان قاسمخانی نقش را برای من توضیح داد، اما اگر هر نقش دیگری هم بود قبول میکردم. چون به پیمان قاسمخانی اعتماد دارم.
اولین صحنه مجموعه را چگونه گذراندید؟
اولین صحنه، سختترین صحنه است. من و بهنام تشکر با هم در آن صحنه بودیم و آن، اولین صحنه مجموعه بود، که البته راضیکننده بود چون هر دو تئاتری هستیم و بازیگر تئاتر بودن خیلی تأثیرگذار است. به هر حال بازیگر تئاتر در طول سالها به بینشی میرسد که بازیگران دیگر ندارند.
آیا بازیگران تئاتر امروز، مثل بازیگران تئاتر در گذشته هستند؟
نه، دیگر ارج و قرب بازیگران تئاتر از بین رفته است.
چرا؟
چون مسئولان دیگر اهمیت نمیدهند. آنهایی که فقط در تئاتر میمانند انگشتشمارند. اگر فقط در تئاتر بمانیم از کجا ارتزاق کنیم و اگر به تلویزیون و سینما برویم به لحاظ حرفهای کممنزلتتر میشویم. اما کار میکنیم، هم در تئاتر و هم در تلویزیون، یکبامودوهوا شدهایم. به هر حال من هم بازیگرم و مانند دیگران باید اجارهخانه بدهم و خرج ایاب و ذهاب دارم. سوپرمارکت سر کوچهمان از من پول میخواهد نه چیز دیگری. بازی در تلویزیون هم جایگاه خودش را دارد و حداقل میدانی که خیلی زود میتوانی کسب درآمد کنی.
پس شما از جمله بازیگرانی هستید که در کنار حرفه، پول هم برایتان مهم است؟
صددرصد، در غیر اینصورت نمیتوانم سرپا بایستم و زندگی کنم. متأسفانه آن روزهایی که هنر از مشاغل جدا بود، گذشته است. در حال حاضر، هنرمند از هنرش به عنوان شغل استفاده میکند. دغدغه مسائل اقتصادی نمیگذارد که هنرمند خیلی حرفهای به هنرش بنگرد و یا برای ارتقای هنرش دست به مطالعه و تحصیل علم بزند. هنر در همان حد به لحاظ تئوریک باقی میماند و تنها تجربه به داد هنرمند میرسد.
«ساختمان پزشکان»، هومن برقنورد را به چه فضایی وارد کرد؟ در واقع «ساختمان پزشکان» را چگونه ارزیابی میکنید؟
«ساختمان پزشکان» مجموعهای طنز و اجتماعی است. در بسیاری از مواقع ارتباط بین من و دیگر همبازیهایم، باورنکردنی میشد. آنقدر خوب لحظات بازی همدیگر را دریافت میکردیم که انگار در زندگی واقعی هستیم. بهویژه در صحنههایی که من با بهنام تشکر و خانم رهنما بازی میکردم. فکر کنم این هم به همان دلیل تئاتری بودن هر سه ماست. در تمرینها با هم همراه بودیم و خستگیناپذیر؛ سطح سلیقه خودمان هم در ارائه کارمان دخیل بود و تأثیرگذار.
من فقط متأسفم از اینکه خیلی زود مجموعه به پایان رسید و در 55 قسمت تمام شد. ما خود را برای 150 قسمت آماده کرده بودیم. این مجموعه حتی نود قسمتی هم نشد.
بیوگرافی دنیل کریگ-(Daniel Craig)
دنیل کریگ (به انگلیسی: Daniel Craig) (زاده: ۲ مارس ۱۹۶۸ در شهر چستر در کشور انگلستان)، بازیگر و هنرپیشه مطرح سینمای هالیوود میباشد.
وی ششمین شخصیت جیمز باند در مجموعه فیلمهای جاسوسی جیمز باند است.
گزینش او به عنوان بازیگر ایفا کننده نقش جیمز باند با واکنش منفی طرفداران این فیلم مواجه شد ولی نقش آفرینی او در فیلم کازینو رویال موجب شد برخی منتقدان وی را بهترین جیمز باند تاریخ بدانند.
دنیل گریگ از هواداران باشگاه فوتبال لیورپول است.
وی در ماه آوریل سال ۲۰۰۸ به عنوان خوش لباسترین مرد بریتانیا معرفی شد.
دوران کودکی
کریگ در شهر «چستر» انگلیس چشم به جهان گشود. پدرش تیموتی جان راوتون کریگ، افسر پایینرتبه نیروی دریایی بود و وقتی در کشتی نبود و در ساحل به سر میبرد کارهای مختلفی برای امرار معاش انجام میداد و مادرش «اولیویا ویلیامز کریگ» هنرتدریس میکرد.
دانیل در محل کار پدرش در «ویلینگتون» و پس از آن در «هوی لیک» واقع در نزدیکی لیورپول بزرگ شد. او از زمان تحصیل در دبیرستان به سینما و بازیگری علاقه داشت و در شانزده سالگی به لندن رفت تا به تئاتر ملی جوانان بپیوندد. او در دبیرستان عضو تیم راگبی شهرش هم بود. او در دوره دبیرستان به خاطر عیاشی بارها تا مرز اخراج از مدرسه پیش رفت.
کار حرفهای
دانیل کریگ در مدرسه موسیقی و تئاتر گیلدهال تحصیل کرد و در سال ۱۹۹۱ از آنجا فارغالتحصیل شد و در سال ۱۹۹۳ چند نقش کوتاه در فیلمهای «عقابشارپ» و «الاغ مرده» بازی کرد. در سال ۱۹۹۶ اولین نقش اصلی خود را در سریال تلویزیونی «دوستان شمالی ما» ایفا کرد و پس از آن به همکاری خود با شبکه بیبیسی انگلیس ادامه داد و در سریالهای مختلفی به ایفای نقش پرداخت.
جیمز باند
در فوریه سال ۲۰۰۵ نام «دانیل کریگ» به عنوان یکی از بازیگران احتمالی نقش جیمز باند در مطبوعات چاپ شد. شاید در آن زمان خیلیها فکرش را هم نمیکردند که او برای این نقش انتخاب شود ولی در ماه آوریل همان سال نشریات نوشتند که کریگ با قیمت ۱۵ میلیون پوند (۶۹۷/۲۹ دلار) با شرکت فیلمسازی EON برای بازی در این فیلم قرارداد بسته است و سرانجام در اکتبر ۲۰۰۵ این قرارداد به مراحل نهایی خود رسید و حضور کریگ در این نقش قطعی شد. کریگ نخستین جیمز باندی است که پس از مرگ «آلبرت بروکلی» تهیه کننده و سازنده اول جیمز باند در سال ۱۹۹۶ برای بازی در این نقش قرارداد بست. او چندی پیش برای فیلمهای شماره ۲۴ و ۲۵ جیمز باند هم قرارداد امضا کرد. انتخاب دانیل کریگ به عنوان مامور ۰۰۷ با انتقادها و اعتراضات بسیاری مواجه شد بطوری که بعضی از هواداران این مامور مخفی، تماشای فیلم جدید او را تحریم کردند. دلیل مخالفت این افراد این بود که کریگ برخلاف باندهای قبلی مو بور و متوسطالقامت است. با پوشش خبری وسیع علیه دانیل کریگ، هنرپیشههای بسیاری دست به کار شدند و از او حمایت کردند. در میان این هنرپیشگان چهار بازیگر قبلی این نقش یعنی «تیموتی دالتون»، «شون کانری» «راجر مور» و «پیرس برازنان» هم به چشم میخورند که با قدرت از انتخاب کریگ حمایت کردند. «کلایو اوون» بازیگری که مدتها گفته میشد او نقش باند جدید را بازی خواهد کرد و «جودی دنج» بازیگر نقش مقابل کریگ در «کازینورویال» هم در میان حامیان وی بودند.
در مصاحبه با نشریه «گلوب اند میل» از پیرس برازنان پرسیده شد نظرتان درباره دانیل کریگ بازیگر جدید نقش جیمز باند چیست و آیا شما فیلم کازینورویال را تماشا خواهید کرد؟ که او پاسخ داد: «بیصبرانه در انتظار اکران آن هستم. همکاران من هم منتظر اکران آن فیلم هستند. دانیل کریگ هنرپیشه بزرگی است و حتما وظیفهاش را به نحواحسن انجام خواهد داد.»
اکران فیلم کازینورویال و چهره انسانیتر و واقعیتر جیمز باند با آن تواناییهای برجسته بازیگری، همگان را به تحسین واداشت. مهمترین سایتهای اینترنتی دنیا به بحث و بررسی کازینورویال و بازی بازیگر اول آن پرداختند و ۹۴ درصد از مباحث این فیلم و بازی دانیل کریگ را مثبت ارزیابی کردند. بسیاری از مقالات عنوان کردند که کریگ توانسته است یک باند باور کردنیتر و قابل پذیرشتر را به نمایش بگذارد. او در ژانویه سال ۲۰۰۶ نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد بریتانیا شد و در جشنواره فیلم انگلیس در فوریه ۲۰۰۷ جایزه بهترین هنرپیشه را از آن خود کرد.کازینورویال در سال ۲۰۰۶ یکی از پنج فیلم پرفروش تاریخ سینما و در سال ۲۰۰۷ به عنوان دومین فیلم پرفروش باند انتخاب شد.
زندگی خصوصی
دانیل کریگ علاقه خاصی به موسیقی به ویژه موسیقی «هوی متال آلمانی» دارد. او به بازیهای کامپیوتری نیز به شدت علاقهمند است و به گفته خودش بیشتر اوقات فراغتش را صرف نشستن روبهروی کامپیوتر و انجام بازیهای اکشن و بکش بکش کامپیوتری میگذراند. کریگ در سال ۱۹۹۲ با «فیونا لودون» هنرپیشه انگلیسی ازدواج کرد و در همان سال صاحب دختری به نام «الا» شد. گفته میشود او مدتی با سیه نامیلر آشنا بود ولی در حال حاضر با «ساتسوکی میچل» تهیهکننده نامزد است.
دانیل در زمان اوج مخالفتها با بازی او در نقش جیمز باند در مصاحبهای گفت دخترش به حضور او در این فیلم افتخار میکند. کریگ معمولا در محافل از دخترش صحبت نمیکند. «الا» و مادرش «فیونا» در لندن زندگی میکنند. او درباره دخترش میگوید: «الا» به اینکه من جیمز باند شدهام افتخار میکند و خیلی خوب با این قضیه کنار آمده است. من به خاطر این فیلم خیلی خوشحالم ولی در عین حال دوست دارم از دخترم محافظت کنم. نمیخواهم مشهور شدن من به عنوان مامور ۰۰۷ برای او مشکل ایجاد کند. به همین خاطر در مصاحبهها زیاد از او صحبت نمیکنم چون هر چه بیشتر درباره او بگویم مطبوعات بیشتر به خود حق میدهند مزاحم او شوند و از او عکس بگیرند.
وقتی صحبت از انتخاب او به عنوان نقش اصلی فیلم کازینورویال به میان آمد، حرف و حدیثها درباره او هم به شدت بالا گرفت و او نمیخواست دامنه این اخبار دامن دخترش را بگیرد. در آن زمان مطبوعات شایعات عجیبی از او مینوشتند مثلا چند مجله نوشته بودند او وقتی سوار قایق میشود دچار دریاگرفتگی میشود یا اینکه او از اسلحه خوشش نمیآید یا اصلا رانندگی بلد نیست. بعد نوبت به انتقادهای دیگر رسید مثلا میگفتند کریگ زیادی قدکوتاه است و گوشهای بزرگی دارد.
اعتقادات شخصی
کریگ پس از شنیدن و خواندن انتقادات وسیع در اینباره گفت: «اینترنت وسیله شگفتانگیزی برای رساندن صدای مردم است و من به شدت به آن معتقدم. ولی متاسفانه نمیتوانم از طریق اینترنت با مردم بحث کنم چون مردم بیشتر دوست دارند نظرات شخصی خودشان را اعلام کنند. دموکراسی یعنی همین. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که بروید فیلم را ببینید. مردم تعصب خاصی نسبت به این فیلم دارند چون خیلی به خودشان نزدیک میدانند. آنها با جیمزباند بزرگ شدهاند. من هم همینطور. ولی من قبل از اینکه بتوانم خودم را ثابت کنم مورد انتقاد قرار گرفتم. فقط مجبور بودم ساکت باشم و همهچیز را فراموش کنم. نمیتوانم به این موضوعات فکر کنم. مجبورم به جلو بروم و تمرکزم را معطوف ایفای نقشم کنم. تا آن را درست انجام بدهم. هر چند که از قبل خودم را برای این عکسالعملها آماده کرده بودم ولی باز هم تحت تاثیر شدیدی قرار گرفتم. توجه دوستان و فامیل خیلی برایم مهم بوده است. دوستان برای همین مواقع هستند. هر وقت یک فیلم بازی میکنم بلافاصله نظر آنها را میپرسم و نظر آنها برای من خیلی ارزشمند است. دانیل کریگ درباره رنگ کردن موهایش گفت: «حتی یک ثانیه هم به ذهنم خطور نکرده است که موهایم را رنگ کنم. موهای من در داستان فیلم هیچ تاثیری نداشت. تنها چیزی که به من گفته شد این بود که موهایم باید کوتاه باشد و من هم این موضوع را رعایت کردم. خوشبختانه الان دیگر کسی به رنگ موهای من فکر نمیکند و بلوند بودن من برای کسی مهم نیست. خوشبختانه من چیزی به جز رنگ مو برای عرضه داشتهام بازیگری...»
تندیس دنیل کریگ در نقش جیمز باند در فیلم ذرهای آرامش.
کریگ برای این فیلم سختیهای زیادی را تحمل کرد و رژیم غذایی سختی گرفت. او میگوید هفتهای یکبار رژیم را میشکستم چون احساس میکردم لازم است لااقل هفتهای یکبار از حال و هوای جیمز باند بیرون بیایم. آنوقت مثل خرس هر چیزی که دلم میخواست از انواع شربت و شیرینی گرفته تا غذاهای رنگارنگ را میخوردم.پیرس برازنان یکبار گفت اولین فیلمی که در عمرش دید فیلم جیمز باند بود. حال دانیل کریگ هم همین ادعا را دارد. او میگوید: «وقتی برای اولینبار به سینما رفتم فیلم «زندگیکن و بمیر» از سری فیلمهای جیمز باند با بازی «راجرمور» بود. فیلم محبوب کریگ «از روسیه با عشق» است زیرا در آن «رابرت شاو» نقش منفی فیلم را بازی میکند و مثل او بلوند است. دانیل کریگ هم در اکثر فیلمهای خود نقش منفی داشته است. او درباره ثروتمند شدن میگوید: «پول درآوردن خیلی خوب است. من دوست دارم پولدار شوم و با پولهایم آثار هنری بخرم. البته از اتومبیل «استون مارتین» هم خوشم میآید و شاید یکی خریدم.» آیا دانیل کریگ برای یک شهرت جهانی آماده است؟ میگوید: نمیدانم. اصلا نمیدانم چطور باید برای این موضوع آماده شد. من به خاطر مشهور شدن در این فیلم بازی نکردم و هیچوقت به دنبال شهرت نبودم. البته از آن هم بدم نمیآید ولی بیشتر ازشهرت به کارم علاقهمند هستم. شهرت خوب است ولی در کنار آن مشکلاتی نیز بهوجود میآید. حریم خصوصی خیلی اهمیت دارد و میدانم که با این شهرت مقدار زیادی از آن را از دست میدهم و باید با این موضوع کنار بیایم. کریگ در اوقات فراغت خود به ماهیگیری و نقاشی میپردازد. اصولا دوست دارد تصویر ماهیها را بکشد. میگوید: «باید برای اوقات بیکاریام برنامه درستی بچینم. من خانوادهام را گاهی تا چند ماه نمیبینم. باید بروم و ببینم اصلا هنوز مرا دوست دارند؟ باید ارتباطم را با خانوادهام مستحکمتر کنم.»
در فرهنگ عمومی
تندیس دنیل کریگ در نقش جیمز باند توسط موزه مادام توسو ساخته شده و در شعبه لاس وگاس موزه مادام توسو نگهداری میشود.
المپیک ۲۰۱۲ لندن
دانیل کریگ’ بازیگر نقش جیمز باند قرار است در فیلمی بازی کند که آغازگر بازی های المپیک ۲۰۱۲ لندن خواهد بود. به گزارش ایرنا به نقل از روزنامه سان، صحنه هایی از این فیلم هفته گذشته در کاخ باکینگهام اقامتگاه اصلی خاندان سلطنتی انگلیس فیلمبرداری شده است.
کریگ به همراه ‘دنی بویل’ کارگردان خلاق مراسم افتتاحیه المپیک توانستند به دعوت ملکه انگلیس برای اولین بار در این کاخ فیلم بسازند.
جزییات این فیلم کوتاه که ‘ورود’ نام دارد، هنوز منتشر نشده اما ظاهرا قرار است مأمور افسانه ای MI6 به دستور ملکه با هلیکوپتر به ورزشگاه المپیک برود و سپس با چتر در این ورزشگاه فرود بیاید تا بازی ها را افتتاح کند.
اکبر عبدی (زاده ۴ شهریور ۱۳۳۹) از بازیگران سینما و تلویزیون ایران میباشد. وی بیشتر در نقشهای کمدی بازی میکند و فیزیک بدنی خاصی دارد و صورت وی، امکان گریم شدید و ساختن چهرههای گوناگون، مانند نوجوانان و زنان را به وی میدهد. اکبر عبدی از هنرجویان مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما بوده است. بازیگری که طی سه دهه گذشته از حضورش در سینما و تلویزیون ایران آنقدر نقشهای عجیب ایفا کرده که در گوشه گوشه خاطرات سینما دوستان جایگاهی ویژه دارد. اکبر عبدی که درست سیسال پیش در چنین روزهایی برای اولین بار حضور در جلوی دوربین را با مجموعه تلویزيونی «محله بروبيا» تجربه کرد. این روزها پس از سهدهه با جلوهای دیگر بر سینماها ظاهر شده است. او پس از اینکه تعداد زیادی از مادران سینماي ایران از جمله جمیله شیخی، حمیده خیرآبادی، نیکو خردمند و... جهان فانی را وداع گفتند، جایگزین مادران سینمای ایران شده و اتفاقا از این آزمون نیز سربلند بیرون آمده است. حال نگاهی میکنیم به عجیبترین نقشهای اکبر سینمای ایران در پایان سومین دهه از عمر بازیگریاش. اکبر عبدی در جوانی وارد دنیای تصویر شد، اما در بدو حضورش در سن ۲۵ سالگی در نقش کودکان در مجموعه تلویزیونی «محله بروبيا» ظاهر شد. او آنقدر در این نقش خوش درخشید که اگر در خاطرات جملگی کودکان و نوجوانان دهه ۶۰ جستوجو کنید، اکبر عبدی را بهخاطر دارند و البته کمتر کسی بهياد میآورد که در کنار عبدی بازیگران دیگری همچون، محمود جعفری، حمید جبلی و حتی آتیلا پسیانی نیز حضور داشتند. البته گواهی دیگری بر این مدعا میتواند حضور اکبر عبدی در مجموعه سیزده قسمتی «بازهم مدرسهام دیر شد» باشد که از میان تمامیبازیگران جوان «محله برو بیا» فقط اکبر عبدی توانست به این مجموعه راه ابد و اتفاقا در همین نقش پسربچه تپل و بازیگوش به مخاطبان معرفی شد. اما این تمامیحضور اکبر عبدی در نقش کودکان نیست، زیرا او زمانی که در میانسالی نیز قرار داشت با بازی در فیلم «سفرجادویی» با کارگردانی ابوالحسن داووی، نقش کودکی و میانسالی اش را بازی کرد. او بارها در نقش کودکان ظاهر شد و هیچگاه این تصور را در ایفای نقشهایش ایجاد نکرد که او مردی است در میانسالی و برای همه مخاطبان حضور او در نقش کودکان باور پذیر بود. درخشش اکبر عبدی از «محله برو بیا» خبر از ظهور کمدین جدیدی میداد که سینمای تازه پا گرفته، پس از انقلاب اسلامینیازمند آن بود. عبدی خیلی زود به سینما معرفی شد و در فیلم کمدی «جنجال بزرگ» احمد شاکری به ایفای نقش پرداخت. اگرچه این فیلم شش سال بعد از ساخت اکران شد، اما استعداد قابل توجه اکبر عبدی آنچنان در میان سینماگران زمزمه میشد که او تا سال ۶۸ حضور در چهار فیلم کمدی، «مردي كه موش شد»، « ماموريت»، «اجاره نشينها» و «گراند سينما» را تجربه کرد. او در جملگی نقشهایی که برعهده گرفت آنقدر درخشان ظاهر شد که به اد آوردن این آثار بدون اکبر عبدی غیرممکن مینماید. حضور عبدی در فیلمیمانند «اجاره نشينها» در کنار بازیگری همچون عزت الله انتظامیو کارگردان مولفی همچون داریوش مهرجویی نقطه عطف این دوران برای او بود و آغازی برای ایفای نقشهایی مهم تر در فیلمهای کارگردانانی با تجربه تر. این اتفاق با فیلم «مادر» زنده اد علی حاتمیافتاد و اکبر عبدی در نقش جوانی با بيماري شیزوفرنی آنقدر خوش درخشید که باعث شد سینمای ایران به داشتن چنین استعدادی ببالد. عبدی پس از این فیلم بسیاری از نقشهای جدی، کمدی و فانتزی را در سینمای ایران بازی و به ستاره سینمای ایران بدل شد. این موضوع حتی سبب شد که در فیلم «هنرپیشه» نقش خودش «اکبر عبدی» را نیز بازی کند. اکبر عبدی در دهه هفتاد با بازی در ۲۵ فیلم سینمایی طی یک دهه و کار کردن با کارگردانی همچون زنده اد علی حاتمی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، محمدرضا هنرمند، بهروز افخمیو... نقشهای پیچیده ای را بازی کرد که در جملگی آنها درخشش قابل ملاحظه ای داشت. اما دهه۷۰ اکبر عبدی نیازمند ارائه نقشی بود که بیش از گذشته تواناییهای او را نشان دهد. نقشی که با فیلم «آدم برفی» به سراغش آمد و اکبر عبدی توانست با ظاهر شدن در نقش یک زن و مرد، در این فیلم مهر تاییدی بر کارنامه هنری خود پس از یک دهه بزند. او در قالب ایفای نقش یک زن آنقدر خوش درخشید که بسیاری از سینماگران را به تحسین وا داشت، اما بیمهریهایی که به این فیلم در زمان اکران شد؛ باعث دلسردی عوامل و سازندگان این فیلم شد. اما نقطه اوج استعداد اکبر عبدی با «آدم برفی» و درست سرآغاز افول کارنامه هنریاش از همین فیلم آغاز شد. تهران امروز نوشت: او طی دودهه پس از شبحی در بیش از ۴۰ فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت که تنها شبحی از اکبر عبدی گذشته را بههمراه داشت، هرچند نمیتوان به این موضوع اشاره نکرد که در همین آثار اکبر عبدی توانست لحظههای درخشانی را نیز ثبت کند ولی هرگز به دوران اوج خود باز نگشت. اما در سرآغاز چهارمین دهه از حضور اکبر عبدی در عرصه بازیگری، او در نقشی ظاهر شده که میتواند نوید دهنده دوران جدیدی از درخشش اکبر عبدی در عرصه بازیگری باشد. او این روزها در نقش یک «مادر» در فیلم «خوابم میآد» ظاهر شده که آنقدر این نقش را قابل پذیرش ایفا کرده، که نوید این موضوع را میدهد که اکبر عبدی دوباره به سطح اول بازیگری سینما بازگردد و دوباره نقشهای پیچیده با هنرنمایی حسی این بازیگر در پرده نقرهای سینما ثبت شود.
اکبر عبدی در مراسم اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۹۰ ضمن انتقاد از روند برگزاری و داوری جشنواره اظهار کرد بایستی برای بازی در فیلم ای ایران جایزه سیمرغ بلورین دریافت می کردم عبدی همچنین در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ به عنوان میهمان در برنامه پارک ملت حضور یافت و گله هایی از دستمزد حاصل از بازی اش در فیلم سینمایی اخراجیها کرد.وی در این برنامه محمد رضا شریفی نیا را پول دوست خواند.
جوایز :
اکبر عبدی در سال ۱۳۷۸ برای بازی در فیلم مادر ساخته علی حاتمی برنده سیمرغ بلورین نقش دوم مرد از هجدهمین جشنواره فیلم فجر شد. وی همچنین برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از سی امین جشنواره بین المللی فجر برای نقش آفرینی در فیلم خوابم میآد ساخته رضا عطاران میباشد.
اين ديگه بار آخره دارم باهات حرف ميزنم / خداحافظ نامهربون ميخوام ازت دل بكنم
سخت ولي من ميتونم، سخته ولي من ميتونم / اين جمله انقدر ميگم تا فراموشت كنم
***********************************************
هميشه از همان ابتداي آشناييمان در هراس چنين روزي بودم و كابوس دوري را ميديدم، اكنون شد آنچه نبايد ميشد، خداحافظ دليل بودنم خداحافظ
***********************************************
تو كه ميدانستي با چه اشتياقي خودم را قسمت ميكنم پس چرا!........ زودتر از تكه تكه شدنم، جوابم نكردي براي .......... خداحافظي خيلي دير بود .......... خيلي دير
***********************************************
و بي تو لحظه اي حتي دلم طاقت نميارد / و باران نااميدي بر سرم يكريز ميبارد
چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگي هايم؟ / چگونه ميروي با اينكه ميداني چه تنهايم
***********************************************
خداحافظ، توي اي همپاي شب هاي غزل خواني / خداحافظ، به پايان آمد اين ديدار پنهاني
***********************************************
حالا كه رفتني شده اي طبق گفته ات باشه، قبول لااقل اين نكته را بدان: آهن قراضه اي كه چنان گرم گرم گرم در سينه مي تپيد دلم بود نامهربان، خداحافظ
***********************************************
روزي صدبار با هم خداحافظي كرديم اما افسوس معناي خداحافظي را زماني فهميدم كه تو را به خدا سپردم
***********************************************
پرستو ها چرا پرواز كردند / جدايي را چرا آغاز كردند،
خوشا آنانكه دلداري ندارند / به عشقو عاشقي كاري ندارند
خداحافظ براي تو رهايي / براي من فقط درد جدايي
خداحافظ براي تو چه آسان / ولي قلبم ز واژه اش چه سوزان
***********************************************
خدانگهدار عزيزم اما نميشد باورم / توي چشام نگاه نكني اين لحظه هاي آخرم، آخه چطور دلم بياد / چشاتو گريون ببينم
***********************************************
ميرم ولي اينو بدون / چشم انتظارت ميشينم
ميرم ولي گريه نكن / نذار از عشقت بميرم
بزار تو اوج بي كسي / با عكست آروم بگيرم
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
***********************************
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ، واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ، و من سوختم چه عاشقانه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد ، پس خدانگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک نفر دست هایش تکان بخورد .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ
دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری
زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم ، من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم ، ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن ، نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من میروم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده
یک ... آه ! ... خداحافظ یک فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ !
که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ !
سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
شبیه موج سرد ساحل
هدیه تهرانی (۴ تیر ۱۳۵۱) بازیگر سینما و برنده دو جایزه سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر میباشد. شروع کارنامه بازیگری وی با بازی در فیلم سلطان به کارگردانی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۷۵ بود.
کارنامهٔ بازیگری
وی قبل از ایفای نقش در فیلم سلطان برای بازی در فیلم روز واقعه هم انتخاب شد , اما لادن مستوفی به جای وی به ایفای نقش پرداخت .کیانوش عیاری نیز او را بازی در فیلم بودن یا نبودن انتخاب کرده بود , اما عسل بدیعی جای او را گرفت.
فیلمشناسی
سال نام فیلم کارگردان نقش
۱۳۷۵ سلطان مسعود کیمیایی مریم کوهساری
۱۳۷۶ غریبانه احمد امینی بهرخ ثابتی
۱۳۷۶ قرمز فریدون جیرانی هستی مشرقی
۱۳۷۷ شوکران بهروز افخمی سیما ریاحی
۱۳۷۷ سیاوش سامان مقدم هدیه تهرانی
۱۳۷۷ دستهای آلوده سیروس الوند دیبا
۱۳۷۸ پارتی سامان مقدم نگار آریانی
۱۳۷۹ آبی حمید لبخنده مهتاب
۱۳۷۹ چتری برای دو نفر احمد امینی یاسمن پاکروان
۱۳۷۹ زمانه حمیدرضا صلاحمند زری
۱۳۸۰ کاغذ بی خط ناصر تقوایی رویا رویایی
۱۳۸۰ خانهای روی آب بهمن فرمان آرا ژاله تیرانداز
۱۳۸۱ آبادان مانی حقیقی
۱۳۸۱ دنیا منوچهر مصیری دنیا شاداب
۱۳۸۱ دختر ایرونی محمدحسین لطیفی مریم یزدانی
۱۳۸۲ جایی برای زندگی محمدرضا بزرگ نیا گلچهره
۱۳۸۳ یک بوس کوچولو بهمن فرمان آرا زن مرموز / فرشته مرگ
۱۳۸۴ چهارشنبه سوری اصغر فرهادی مژده سمیعی
۱۳۸۴ شبانه امید بنکدار و کیوان علیمحمدی
۱۳۸۵ نیوه مانگ بهمن قبادی هشو
۱۳۸۵ نسل جادویی ایرج کریمی
۱۳۸۶ فرزند صبح بهروز افخمی دایه خمینی
۱۳۸۸ هفت دقیقه تا پاییز علیرضا امینی میترا
۱۳۸۹ خیابان های آرام کمال تبریزی
جوایز:
برنده جایزه از جشنواره بینالمللی فیلم پیونگ یانگ برای بازی در فیلم پارتی - ۱۳۸۱
برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم چهارشنبه سوری- ۱۳۸۴
برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم چهارشنبه سوری از دهمین جشن خانه سینما
برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از هفدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم قرمز - ۱۳۷۷
نام:MARLON BRANDO
تاریخ تولد: 3 آپریل 1924-اوماها امریكا.
تاریخ درگذشت: 1 جولای 2004- كـالیفرنیا (در سن 80 ســالگـی)
علت مرگ: از كـار افـتـادن ریه ها. (وی از نـارسـایـی ریـوی و قلبی
وهمچنین دیابت رنج میبرده است)
شغل: بازیگر.
تحصیلات: دیپلم متوسطه از مدرسه نظامی.
قد:178 سانتی متر.
روابط دیگر:
1-CHRISTINA MARIA RUIZ.
2-RITA MORENO.
فرزندان:وی 11 فرزند 10 تا 48 ساله دارد.
همسران:
1-TARITA TERIIPIA---شغل: بازیگر---سال ازدواج: 1962---سال طلاق: 1972.
2-MOVITA CASTANEDA--شغل: بازیگر---سال ازدواج:1960---سال طلاق: 1962.
3-ANNA KASHFI---شغل: بازیگر---سال ازدواج: 1957----سال طلاق: 1959.
جوایز دریافتی:
7 بار نامزد دریافت اسكار
دو بـار برنده اسكار بهترین بازیگر نقش اول در فـیـلـمــهای
ON THE WATERFRONT و THE GODFATHER.
4 بار برنده GOLDEN GLOBE-EMMY AWARDS.
فیلمها:
The Men 1950)
A Streetcar Named Desire 1951)
Viva Zapata! 1952)
Julius Caesar 1953)
The Wild One 1953)
On the Waterfront 1954)
Desiree 1954)
Guys and Dolls 1955)
Operation Teahouse 1956)
The Teahouse of the August Moon 1956)
Sayonara 1957)
The Young Lions 1958)
The Fugitive Kind 1959)
One-Eyed Jacks 1961)
Mutiny on the Bounty 1962)
The Ugly American 1963)
Bedtime Story 1964)
Morituri 1965)
The Chase 1966)
The Appaloosa 1966)
Meet Marlon Brando 1966)
A Countess from Hong Kong 1967)
Candy 1968)
The Night of the Following Day 1968)
Burn! 1969)
King: A Filmed Record...Montgomery to Memphis 1970)
The Nightcomers 1972)
The Godfather 1972)
Last Tango in Paris 1972)
The Missouri Breaks 1976)
Raoni 1978)
Superman 1978)
Apocalypse Now 1979)
The Formula 1980)
A Dry White Season 1989)
The Freshman 1990)
Heart of Darkness:A Filmmaker's Apocalypse 1991)
Christopher Columbus: The Discovery 1992)
Don Juan DeMarco 1995)
The Island of Dr. Moreau 1996)
The Brave 1997)
Free Money 1998)
The Score 2001)
Big Bug Man (voice) (cOMMING SOON) 2006)
Superman Returns (archive footage)
(cOMMING SOON) 2006)
* مسـن تـرین پسر وی در سال 1990 دوست پسر خواهر
ناتنی خود (CHEYENNE) را با ضرب گلوله به قتل رساند و
5 سال به زندان افتاد.
* CHEYENNE نیز در سـال 1995 و در سـن 25 سـالـگی با
حلق آویز كردن خود دست به خودكشی زد.
* مـارلـون بـراندو پیش از آنكه بازیگر گردد اپراتور آسانسور
بوده است.
* پدر و مادر وی الكلی بوده اند.
* مارلون تا پیـش از فـوتـش صـاحــب جزیره خصوصی بنام
TETIAROA واقع در اقیانوی آرام بوده است.
* او در سال 1940 آموزش رقص مدرن را نیز فرا گرفته بود.
* به گفته خود مارلون براندو وی قادر بود توسط مدیتیشن
استرس خود را تحت كنترل درآورد.
* مـارلـون صـاحــب یك كتابخانه بزرگ با 3600 عنوان كتاب
بود كه تمامی آن را پس از درگذشتش به مزایده گذاشتند.
* وی چندین بار در نوجوانی از مدرسه اخراج گردید.
* وی همـواره در از بر كردن دیالوگهای خود با مشكل روبرو
بود.
* پیكر مارلون براندو سوزانده گشت.
* درآمد او از فیلم پدرخوانده در سال 1972: 250 هزار دلار.
جت لی جیان جی تولد:26آوریل1963در پکن چشم به جهان گشود. جت لی در دو سالگی پدر خود را از دست دادو سپس تهنا شد او بچه آخر خانواده است او خود می گوید ای کاش برای یکبار هم که می شد پدرم را میدیدم او در در س خواندن بسیار باهوش بود در خاطرتش ذکر کرده است که تقریباً همه درس هایم بیست بود و فقط از درس موسیقی ضعیف بودم وتمام معلم ها علاقه بیش از حدی به من داشتند به طوری که معلم موسیقی به بهانه گلو درد که خودم هم از آن خبر نداشتم از من امتحان نگرفت وبه من بیست داد .
او در هشت سالگی به هنر رزمی ووشو پرداخت او در نزد استاد ووبن به ووشو به طور حرفه ای پرداخت ویکی از بیست نفر شاگرد برتر آن کلاس بود که به طور حرفه ای به آن ادامه داد جت لی در10 سالگی یکی از 30 ووشو کار برتر چین شناخته شد وبرای نمایش هنر ووشو در آمریکا در 10 سالگی به آمریکا سفر کرد جت لی در 16 سالگی اولین فیلم خود را به نام معبد شائولین بازی کرد وبه شهرت زیادی در چین دست یافت. او بسوی آمریکا رفت ودر سال 1988 در فیلم اژدهای مبارز به ایفای نقش پرداخت اما این فیلم با شکست روبرو شد و تما شاچی زیادی پیدا نکرد.
اما جت لی در کار خود شکست نخورد و به کمک تهیه کننده وکارگردانی به نام تسوی هارک در سال 1990 فیلمی به نام استاد را به نمایش درآورد تسوی می خواست جت لی را به یک ستاره تبدیل کند. او توانست جت را به هنگ هنگ باز گرداند و در این زمان فیلم روزی روزگاری در چین را در سال 1991 و همچنین شمشیر زن را در سال1993 بازی کند ودر ادامه جت لی با انتخاب فیلم آرین قهرمان در سال1993 و بازی در آن مردم را به تعجب واداشت در سال 1994 جت لی به همراه یوئن ووپینگ کارگردان در حال ترقی وگوردون چان تصمیم به باسازی فلسفه بروس لی و ساختن فیلم مانند فیلم مشت های خشم گرفتند .
جت لی در ابتدا برای بازی در این فیلم کمی تردید داشت.اما جت لی ویوئن وچان بدقت کار کردند وبسیار راضی بودند که هم فیلمی برای ادامه سبک بروس لی وهم اینکه یک فیلم اصیل چینی را می سازند وهم اینکه سبک جدیدی در فیلم سازی ارائه می دهند وآن استفاده از بند است.
البته جت لی با این سبک آشنایی داشت(در فیلم روزی روزگاری در چین از این سبک استفاده کرده بود) و بخوبی توانست این نقش را ایفا کند ونتیجه این تلاش ها رسیدن به موفقیت بسیار بزرگ بود جت لی بار دیگر به همکاری با تسوی هارک پرداخت و در فیلم افسانه مشت به نقش پرداخت درز سال 1996 در فیلم ماسک سیاه به ایفای نقش پرداخت در سال 1997 دوباره پای خود را در کفس وانگ فی همنگ(یکی از اسطوره های چین)کرد و به ایفای نقش در یکی دیگر از سری فیلم های اصیل چینی به نام روزی روزگاری در چین وآمریکا پرداخت در سال 1998 در کنار بازیگر و کارگردان معروف هالیوود یعنی مل گیبسون در یکی از سری فیلم های اسلحه مرگبار بازی کرد اما این فیلم از نظر تجاری شکست خورد جت لی در سال 2000 در فیلم رومئو باید بمیرد
به کار گردانی اندرز بارتکوویک دومین اثر خود را در آمریکا بازی کرد ای ن فیلم در هالیوود موفق بود و باعث شد تل جت لی در هالیوود معروف شوددر سال 2001 در فیلم بوسه اژدها بازی کرد در سال 2001 جت لی در فیلم دیگری به نام یگانه بازی کرد که جت لی در این فیلم در دو نقش منفی ومثبت بازی کرد در سال 2002 در فیلم قهرمان بازی کرد جت لی برای بازی در این فیلم به چین رفت در سال 2003 جت لی باز هم به آمریکا بازگشت ودر فیلم گهواره تا گور به کارگردانی اندرز بارتکوویک یکی از بهترین بازی های خود را ارائه کرد.
در این فیلم قدرت و زیبایی هنر های رزمی با داستان قوی و صحنه های چشمگیر فیلم ترکیب شده اند وبه گفته تهیه کننده فیلم مبارزه های فیلم برداری شده قبلا هرگز در هیچ فیلم دیگری دیده نشده در سال 2005 جت لی در فیلمunleashed (بی فطرت) به نقش پرداخت او در این فیلم در نقش دنی سگ بازی زیبایی انجام داد در سال 2006 در فیلمی به نامfearless ب بازی کرده است ودر سال 2007 در حال بازی در فیلمی است که هنوز از طرف خبر گذاری ها مختلف نامش بیرون نیامده می گویند در این فیلم بازی جدیدی نسبت به فیلم های دیگر می بینیم از همه اینها گذشته جت لی اسطوره ی جدی فیلم های رزمی با حرکات سریع و ضربات عمقی و واقعی است که اسطوره مورد علاقه تمام مردم جهان است.
استاد علي اکبر دهخدا از خبرهترين و فعالترين استادان ادبيات فارسي در روزگار معاصر بود که بزرگترين خدمت به زبان فارسي در اين دوران را انجام داد.
لغتنامه بزرگ دهخدا که در بيش از 50 جلد به چاپ رسيده است و شامل همه لغات زبان فارسي با معناي دقيق و اشعار و اطلاعاتي درباره آنهاست و کتاب امثال و حکم که شامل همه ضربالمثلها و احاديث و حکمتها در زبان فارسي است، خود به تنهايي نشان دهنده دانش و شخصيت علمي استاد دهخدا هستند.
دهخدا به غير از زبان فارسي به زبان هاي عربي و فرانسوي هم تسلط داشت.
دهخدا علاوه بر اين که دانشمند و محقق بزرگي بود، مبارز جدي و کوشايي نيز در انقلاب مشروطه محسوب ميشد. او مبارزه را نيز از راه نوشتن ادامه ميداد و مطالب خود عليه رژيم مستبد قاجار را در روزنامه «صوراسرافيل» که از روزنامههاي پرفروش و مطرح آن زمان بود چاپ ميکرد.
لغتنامه که بزرگترين و مهمترين اثر دهخدا محسوب ميشود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. يعني سالها بيش از آنچه که حکيم ابوالقاسم فردوسي صرف شاهنامه خود کرد. لغتنامه فقط گنجينهاي گرانبها براي زبان فارسي است، بلکه معاني و تفسيرات و شروح تاريخي بسياري از کلمات عربي را نيز داراست.
علي اکبر دهخدا سال 1297 ه.ق ( 1257 خورشيدي) در تهران متولد شد. گر چه اجدادش قزويني بودند، ولي پدرش «خان بابا خان» که از ملاکان متوسط قزوين بود، پيش از ولادت وي از قزوين به تهران آمد و در اين شهر اقامت گزيد. ده ساله بود که پدرش فوت کرد و فردي به نام ميرزا يوسف خان قيم او شد. دو سال بعد ميرزا يوسف خان نيز در گذشت و اموال پدر دهخدا به فرزندان يوسف خان رسيد.
در آن زمان يکي از فضلاي عصر به نام شيخ غلامحسين بروجردي از دوستان خانوادگي دهخدا کار تدريس او را به عهده گرفت و دهخدا تحصيلات قديمه را نزد وي آموخت. وي مردي مجرد بود، و حجره اي در مدرسه حاج شيخهادي (در خيابان شيخهادي کنوني) داشت که در آن به تدريس زبان عربي و علوم ديني مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار ميکرد که هر چه دارد، در نتيجه تعليم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها که مدرسه سياسي در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصيل شد و با مباني علوم جديد و زبان فرانسه آشنا شد.معلم ادبيات فارسي آن مدرسه محمد حسين فروغي، موسس روزنامه «تربيت» و پدر ذکاءالملک فروغي بود که گاهي اوقات، تدريس کلاس ادبيات را به عهده دهخدا ميگذاشت. چون منزل دهخدا در جوار منزل مرحوم آيت الله حاج شيخهادي نجم آبادي بود؛ وي از اين حسن جوار استفاده کامل ميبرد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزگوار بهرهمند ميگشت. در همين ايام به تحصيل زبان فرانسه پرداخت و پس از درس خواندن در آن مدرسه، به خدمت وزارت امور خارجه در آمد. سال 1281 شمسي هنگامي که 24 سال داشت، معاون الدوله غفاري که به وزير مختاري ايران در کشورهاي بالکان منصوب شده بود، دهخدا را با خود به اروپا برد و استاد حدود دو سال و نيم در اروپا و بيشتر در وين پايتخت اتريش اقامت داشت. وي در آنجا فراگيري زبان فرانسه و معلومات جديد را تکميل کرد.
مراجعت دهخدا به ايران مقارن با آغاز دوران مشروطيت بود. حدود سال 1325 هجري قمري (نهم خرداد 1286 هجري شمسي) با همکاري مرحوم جهانگيرخان و مرحوم قاسم خان، روزنامه «صوراسرافيل» را منتشر کرد. اين روزنامه از جرايد معروف و مهم صدر مشروطيت بود. جذابترين قسمت آن روزنامه ستون فکاهي بود که با عنوان «چرند و پرند» به قلم استاد و با امضاي «دخو» نوشته ميشد. سبک نگارش آن در ادبيات فارسي بيسابقه بود و مکتب جديدي را در عالم روزنامهنگاري ايران و نثر معاصر پديد آورد. وي مطالب انتقادي و سياسي را با روش فکاهي طي مقالات خود در آن زمان منتشر ميکرد. پس از تعطيلي مجلس شوراي ملي در دوره محمد علي شاه، آزاديخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نيز به استانبول و از آنجا به اروپا رفت.
وي در پاريس با علامه قزويني معاشر بود. سپس به سوئيس رفت و در «ايوردن» سوئيس نيز سه شماره از «صوراسرافيل» را به کمک ميرزا ابوالحسن خان پيرنيا (معاضد الدوله) منتشر کرد. آنگاه دوباره به استانبول رفت و در سال 1327 هجري قمري با مساعدت جمعي از ايرانيان مقيم ترکيه، روزنامه «سروش» را به زبان فارسي منتشرکرد.
در دوران جنگ جهاني اول ـ که از سال 1914 تا 1918 ميلادي به طول انجاميد ـ دهخدا در يکي از روستاهاي چهارمحال بختياري منزوي بود و پس از جنگ به تهران باز گشت؛ از کارهاي سياسي کناره گرفت و به خدمات علمي و ادبي و فرهنگي مشغول شد. مدتي رياست دفتر وزارت معارف، رياست تفتيش وزارت عدليه، رياست مدرسه علوم سياسي و سپس رياست مدرسه عالي حقوق و علوم سياسي تهران به او محول شد، تا اين که سه چهار روز قبل از شهريور 1320 و خلع سلطنت رضاخان، از رياست آنجا معزول شد و از آن زمان تا پايان حياتش بيشتر به مطالعه و تحقيق و تحرير مصنفات گرانبهاي خويش مشغول بود.
دهخدا گاه براي تفنن، شعر نيز ميسرود؛ اما شاعري حرفه اصلي او نبود. منظومههاي معدودي از او توسط دکتر محمد معين گردآوري شده است.
دکتر محمد معين، اشعار دهخدا را به دو دسته تقسيم ميکند که عبارتست از:نخست،اشعاري که به سبک متقدمان سروده است و بعضي از آنها داراي جزالت (فصاحت) و استحکامي است که تشخيص آنها از گفتههاي شعراي قديم دشوار مينمايد.دوم: اشعاري است که در آنها تجدد ادبي به کار رفته است. بسياري از اديبان معاصر، مسمط «يادآر ز شمع مرده ياد آر» دهخدا را نخستين نمونه شعر نو به شمار ميآورند. دهخدا شعر «ياد آر ز شمع مرده ياد آر» را در يادبود ميرزا جهانگير خان شيرازي، مدير روزنامه «صوراسرافيل» سرود.
اي مرغ سحر، چو اين شب تار
بگذاشت ز سر سياهکاري
و ز نفخه روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماري
بگشود گره ز زلف زر تار
محبوبه نيلگون عماري
يزدان به کمـال شد پديدار
و اهريمن زشت خو حصاري
ياد آر ز شمع مرده ياد آر
اي مونس يوسف اندر اين بند
تعبير عيان چو شد تو را خواب
دل پر ز شعف، لب از شکر خند
محسود عدو به کام اصحاب
رفتي بر يار خويش و پيوند
آزادتر از نسيم و مهتاب
زان کو همه شام با تو يک چند
در آرزوي وصال احباب
اختر به سر شمرده يار آر
چون باغ شود دوباره خرم
اي بلبل مستمند مسکين
وز سنبل و سوري و سپرغم
آفاق نگارخانه ي چين
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف قرار و تمکين
زان نو گل پيش رس که در غم
ناداده به نار شوق تسکين
از سردي دي، فسرده يار آر
اي همره تيهپورعمران
بگذشت چو اين سنين معدود
وان شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعد خويش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کيوان
هر صبح شميم عنبر و عود
زان کو به گناه قوم نادان
در حسرت روي ارض موعود
بر باديه جان سپرده، يادآر
چون گشت ز نو زمانه آباد
اي کودک دورهي طلايي
وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا، خدايي
نه رسم ارم، نه اسم شداد
گل بست زبان ژاژ خايي
زان كس كه ز نوك تيغ جلاد
ماخوذ بجرم حقستايي
تسنيم وصال خورده، يادآر
مبارزات سياسي
وقتي دهخدا از سفر بالکان بازگشت، انقلاب مشروطه کم و بيش آغاز شده بود. او که هميشه به فکر پيشرفت و ترقي مملکت خود بود، انقلاب مشروطه را راه مناسبي براي رسيدن به اين هدف ميديد. او در آغاز ورود به ايران، از طرف امين الضرب مهدوي به عنوان معاون و مترجم «موسيو دوبروک» مهندس بلژيکي اداره شوسه خراسان، استخدام شد. از همين زمان ديگران از نامههاي اداري و نحوه کار دهخدا، استعدادهاي او ـ خصوصا استعدادش در نويسندگي را شناخته بودند.
شش سال بعد، دهخدا از طرف ميرزا جهانگير خان شيرازي و ميرزا قاسم خان تبريزي به عنوان نويسندهاي در روزنامه صوراسرافيل، به تهران دعوت شد. ورود دهخدا به روزنامه صوراسرافيل در واقع آغاز فعاليت هاي سياسي دهخدا بود.
روزنامه صوراسرافيل که در حقيقت يک هفته نامه بود، نه ماه پس از اعلام مشروطيت، روز پنج شنبه هفدهم ربيع الاول سال 1325 قمري در محل کتابخانه تربيت واقع در خيابان ناصري تهران منتشر شد.
«صوراسرافيل» يکي از اساسيترين سلاحهاي مشروطهخواهان بود که تيراژ هر شماره آن حدود بيست و چهار هزار نسخه بود. اين روزنامه به طرزي ماهرانه براي اولين بار در ايران توانسته بود طنز و اخبار و مقالات سياسي و نيازهاي مردم آن زمان را به طرزي دلپذير و مردم پسند در قالب يک روزنامه چاپ کند. شايد اين اولين روزنامه ايران بود که مردم کوچه و بازار نيز آن را ميخواندند. آن زمان مردم تهران به غير از شاهنامه خواني و افسانه گويي و کارهايي از اين قبيل سرگرمي ديگري به نام روزنامه خواندن نيز داشتند. مردم دسته دسته مينشستند و با شور و شوق از کودکان روزنامه فروش روزنامه اي را ميخريدند که هم نيازها و مشکلاتشان را مطرح ميکرد و هم مايه تفريحشان بود.
از ميان مطالب اين روزنامه آنچه بيش از همه طرفدار داشت و باعث شهرت روزنامه شده بود، ستوني به نام «چرند و پرند» بود که با امضاي «دخو» به چاپ ميرسيد و نويسنده آن دهخدا بود. نوشتههاي دهخدا در ستون چرند و پرند از دو نظر قابل توجه است: اولاً سبک نوشتار دهخدا در اين مقالات، که ميتوان آن را سبک جديدي در نگارش فارسي دانست و بنا به تاييد بسياري از مورخان، سبک نگارش او در
«چرند و پرند» سبکي کاملا نو بود و بسياري از نوشتههاي امروزي برگرفته از آن سبک هستند. هم چنين استدلالها و طعنههاي سياسي دهخدا در دفاع از مشروطه در نوع خود بينظير بود و تاثير زيادي در طرفداري مردم از حکومت مشروطه داشت.
طرفداري دهخدا از مشروطه خواهان تا به آنجا بود که وقتي کودتاي 28 امرداد به پيروزي رسيده بود وسربازان شاه به دنبال دکتر فاطمي ميگشتند تا او را دستگير کنند، به خانه دهخدا ريختند و خانه او را براي پيدا کردن دکتر فاطمي به هم ريختند و چون او را نيافتند، دهخدا را بازداشت کردند و با شکنجههاي بسيار سعي کردند تا حرفي از زير زبان آن پيرمرد بيرون بکشند. سرانجام نيز چون به نتيجه اي نرسيدند پيکر نيمه جان او را در دالان خانهاش رها کردند و سرانجام علي اکبر دهخدا هفتم اسفند 1324در سن هفتادوهفت سالگي جان به جان آفرين تسيلم کرد
اگر میدانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد ُآنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری میکنید ، می دانستید. ابن سینا
اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاورید،در واقع هزار و یک اشتباه از شما سرزده است. ابن سینا
نشان دوست نکو آنست که خطای تو را بپوشاند ،تو را پند دهد و رازت را آشکار نسازد. ابن سینا
تجربه بالاتر از علم است. ابن سینا
هر که دنیا خواهد ،دانش آموزد و هر که آخرت خواهد در عمل کوشد. ابن سینا
چیزی که دانش می آراید راستی است. ابن سینا
هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست. ابن سینا
کسی که به تمرینهای بدنی میپردازد به هیچپ دارویی نیاز ندارد ،درمان او در جنبش و حرکت است. ابن سینا
تعصب در دانش و فلسفه مانند هر تعصب دیگر نشانه خامی و بی مایگی است و همیشه به زیان حقیقت تمام می شود. ابن سینا
برخی چنان سرگرم میراث علمی گذشتگانند که فرصت مراجعه به عقل خود را ندارند و اگر هم فرصتی دست آورند حاضر نیستند اشتباهات و لغزش های آنان را اصلاح و جبران کنند. ابن سینا
نیک بخت ترین مردم کسی است که کردار را به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی. ابن سینا
انسان ، هر زمان از پیشامد آینده درباره ی خود اندیشید و از آن ، بیم هراس در خاطرش نشاند،آن خطر ،زودتر او را تعقیب می کند. ابن سینا
موسیقی ،صدای خداست. ابن سینا
هر کس عادت کند که به هر دلیل هر حرفی را باور کند،از صورت انسانی خارج می شود. ابن سینا
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید. گابریل گارسیا مارکز
هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز
تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی. گابریل گارسیا مارکز
هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.گابریل گارسیا مارکز
آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد .گابریل گارسیا مارکز
انسانها همه میخواهند در قله کوه زندگی کنند ، بی آنکه به خوشبختی آرمیده در دست خود نگاهی انداخته باشند.گابریل گارسیا مارکز
خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی، قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد. گابریل گارسیا مارکز
10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند .گابریل گارسیا مارکز
کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.گابریل گارسیا مارکز
تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .گابریل گارسیا مارکز
بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید .گابریل گارسیا مارکز
زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است .گابریل گارسیا مارکز
انسان تا وقتی فکر می کند نارس است به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود .گابریل گارسیا مارکز
دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است .گابریل گارسیا مارکز
هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین لیاقتی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود .گابریل گارسیا مارکز
زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری. گابریل گارسیا مارکز
تعداد صفحات : 8